کنایه از گرفتن آفتاب و ماه بود. (انجمن آرا). کوفتن مس و جز آن به هنگام گرفتن ماه و آفتاب و این رسم ولایت است و درهندوستان هنگام آبله برآوردن کودک اگر رعد و برق درخروش آید، همین عمل میکنند. (آنندراج) : روی تو چو ماه است و مرا سینه چو تشت من تشت همی زنم که مه بگرفته. (از انجمن آرا). بر ماه گرفته تشت میزد. زلالی (از آنندراج). و رجوع به تشت شود
کنایه از گرفتن آفتاب و ماه بود. (انجمن آرا). کوفتن مس و جز آن به هنگام گرفتن ماه و آفتاب و این رسم ولایت است و درهندوستان هنگام آبله برآوردن کودک اگر رعد و برق درخروش آید، همین عمل میکنند. (آنندراج) : روی تو چو ماه است و مرا سینه چو تشت من تشت همی زنم که مه بگرفته. (از انجمن آرا). بر ماه گرفته تشت میزد. زلالی (از آنندراج). و رجوع به تشت شود
ترشیدن. حموضت. مزۀ ترش گرفتن. ترش گشتن، فاسد شدن با گرفتن بوی یا طعم ترش، خشمگین شدن: کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال ترا که می شنوی طاقت شنیدن نیست مراکه می طلبم خود چگونه باشد حال ؟ رودکی (از احوال و اشعار ج 3 ص 1006). و رجوع به ترش شود
ترشیدن. حموضت. مزۀ ترش گرفتن. ترش گشتن، فاسد شدن با گرفتن بوی یا طعم ترش، خشمگین شدن: کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال ترا که می شنوی طاقت شنیدن نیست مراکه می طلبم خود چگونه باشد حال ؟ رودکی (از احوال و اشعار ج 3 ص 1006). و رجوع به ترش شود
با افزار آهنی کار کردن. افزار مخصوص سنگ تراشان را بر سنگ یا خاک زدن. افزار مخصوص کندن سنگ و خاک و جز آن را: تو خوش می زیستی با دلبران شاد قلم شاپور می زد تیشه فرهاد. نظامی. زدم تیشه یک روز بر تل خاک بگوش آمدم ناله ای دردناک. سعدی. رجوع به تیشه شود
با افزار آهنی کار کردن. افزار مخصوص سنگ تراشان را بر سنگ یا خاک زدن. افزار مخصوص کندن سنگ و خاک و جز آن را: تو خوش می زیستی با دلبران شاد قلم شاپور می زد تیشه فرهاد. نظامی. زدم تیشه یک روز بر تل خاک بگوش آمدم ناله ای دردناک. سعدی. رجوع به تیشه شود